چرا هماکنون ماجرای کامل «اَیمَن دین»؛ مرد شمارهی یک سازمان اطلاعات بریتانیا در تشکیلات القاعده با تمام جزئیات آن، و با نام و چهرهی اصلیاش و نیز همهی اطلاعات مربوط به آمادهسازی وی و ماندنش در گروه مذکور پخش و علنی میشود؟! آیا این تصادفی است یا با پیگیریهای رسانهها و خبرگزاریهای بریتانیا در باب فردی به نام «جهادی جان» یا «محمد اموازی»؛ بُرندهی سرها در تشکیلات دولت اسلامی ارتباط تنگاتنگی دارد؟! شاید چون اتهاماتی به دستگاههای امنیتی انگلیس وارد شده مبنی بر آنکه این سازمان باعث گردیده است یک جوان آرام و متین، دانشآموختهی یکی از دانشگاههای بریتانیا، و بهترین کارمند نمونه در شرکت محل کارش در کویت به فردی وحشی و خونریز تبدیل شود که حس انسانی از دلش برون رفته و از بیگانگان متنفر بوده و «شمشیر داعش» لقب داشته است. آیا MI۵ میخواهد چهرهی تخریب شدهاش را با ارائهی داستان فرد دیگری به نام «ایمن دین» بهبود بخشد که پیشتر یک جهادی بود ولی توانست با مدیریت این سازمان در القاعده نفوذ کند و حتی در کادر رهبری آن نقش داشته باشد؟!
کارگردانی داستان «ایمن دین»:
شتابزدگی در کارگردانی داستان «ایمن دین»، و ارائهی کامل آن با عکس و مشخصاتش و نیز اعتراف صریح و مستقیم مبنی بر اینکه وی مهرهی دستگاه امنیتی بریتانیا در سازمان القاعده بوده، و حتی در تأسیس این تشکیلات نقش داشته است، قابل توجه میباشد. او میگوید که با اسامه بن لادن بیعت کرده است، در بوسنی جنگیده و در افغانستان تمرین داشته است، بر منابر بالا میرفته و در مساجد خواهان پیوستن به القاعده بوده است، سرباز جمعآوری میکرده و آنان را تجهیز مینموده است، خواستار جنگ با لشکریان غربی بوده و به عملیات انتحاری و انفجاری تشویق میکرده است، او مهرهی دستگاه امنیتی انگلستان بوده و تمام اطلاعات و جزئیات را پیرامون تشکیلات القاعده و برنامهها و نقشههایش از آنان میآموخته است، او در خنثی سازی تعدادی از عملیات خطرناکی که القاعده در پیش داشته است، موفق بوده و در مجموع یک جاسوس فعال در MI۵ بوده است.
همراه با خالد الحاج:
بر اساس گزارش بیبی سی، ایمن دین؛ جاسوس دستگاههای امنیتی بریتانیا، در عربستان سعودی رشد کرده است و در بسیج عمومی نیروهای مردمی این کشور بر ضد اشغالگری شوروی در افغانستان در دههی هشتاد و یاری رساندن به مجاهدان نقش داشته است. بعدها با دوستش خالد الحاج؛ یکی از رهبران القاعده در عربستان سعودی، برای کمک به مسلمانان به بوسنی و هرزگوین عزیمت کرده است.
ایمن دین حکایت میکند که چگونه از یک دانشجوی کوشا و دوستدار دانش و تحقیق به فردی جهادی تبدیل گشته است؛ در کوههای بوسنی کلاشینکف AK-۴۷ بر دوش گرفته است و همراه با مجاهدان عرب و مسلمان از کشورهای مختلف جهت یاری برادران خویش مشارکت داشته است. او با آنان در اردوگاههای تمرین نظامی و تاکتیکها و مانورهای جنگی همراه بوده و با جوانانی از ملیتهای گوناگون جهت یک هدف مشترک، یعنی دفاع از مسلمانان بوسنی مبارزه کرده است.
پس از جهاد در بوسنی چه؟
ایمن دین دربارهی انتقالش از بوسنی به افغانستان روایت مینماید که: پس از پایان جنگ در بوسنی چیز دیگری را میان دوستانم مشاهده کردم؛ کسانی که از نبرد بوسنی جان سالم به در برده بودند، حس مبارزه با غرب و نبرد با جهانی شدن در بینشان فزونی گرفته بود و باور داشتند که جامعهی جهانی بر ضد مسلمانان در بوسنی دسیسه میکنند، چون اندک اندک کفهی جنگ در این منطقه به سود مسلمانان سنگین میشد، اما پیش از اینکه بتوانند به پیروزیها و موفقیتهای بیشتری برسند، کشورهای غربی توطئه کرده و جنگ را خاتمه دادند. ایمن دین میافزاید: در پرتو چنین تصوری، یقین کردم که این جوانان احساس میکنند غرب با اسلام به عنوان یک دین سر جنگ دارد. و همین باعث شد به تندروی روی آورده و به آسانی از مجاهد به فعال جهادی تبدیل گردند. او در ادامه داستانهایی را از برخی مجاهدان در بوسنی نقل میکند و جنگ این کشور را خاستگاه و مدرسهای مینامد که بسیاری از سران توانمند القاعده از آنجا سر برآوردند، از جمله خالد شیخ محمد؛ طراح اصلی حملات یازده سپتامبر ۲۰۰۱م. و مأمور استعدادیابی و کشف افرادی که در نبردهای آینده سهیم خواهند بود.
به سوی القاعده در افغانستان:
ایمن دین دربارهی مسیر القاعده در افغانستان میگوید: پرسشی که بسیار در اذهانمان میچرخید این بود که سرانجام نبرد بوسنی پایان مییابد، ولی بعدش چه خواهد شد؟ آیا در جهان بچرخیم و در راستای نجات مسلمانان، از یک نبرد ناکام به نبردی دیگر برویم و آنگاه افراد دیگری بیایند و پاداشها و مناصب را دریافت نمایند؟ او میافزاید: در بوسنی حکومتی سکولار خواهد آمد و هرگز طبق شریعت حکم نخواهد کرد و این مرحله به پایان خواهد رسید. پس لازم است جبههی دیگری بگشاییم تا بتوانیم به اسلام خدمت کنیم و روحیهی جهادی را در جهان اسلام زنده نگه داریم.
ایمن دین دعوتنامهای مبنی بر سفر از بوسنی به قندهار و بیعت با اسامه بن لادن همانند افراد دیگر دریافت میکند. این باعث میشد با تمام آنان که به القاعده میپیوندند رو به رو شود. او میرود و با اسامه بن لادن برای یاری هنگام سختی و آسانی و نیز جهاد با دشمنان خدا و پیروی از رهبران بیعت میکند. ایمن دین در توضیح روش بیعت میگوید: رو به رویش بر زمین مینشینی و دستت را بر قرآن گذاشته و قسم میخوری. تقریبا زانوی تو با زانوی او مماس میشود.
حلقههای حفظ قرآن در عربستان:
این مهرهی دستگاه امنیتی انگلستان از داستان کودکیاش در عربستان سعودی میگوید که کودکی علاقهمند به علوم دینی بوده و بعدها در افغانستان مسؤول آموزش کسانی میشود که به القاعده میپیوستند و اکثرشان از یمن بودند. ایمن دین به ایشان اصول و تاریخ اسلام و مهمترین اعمال عبادی و شعایر دینی را آموزش میداده است. و همین باعث میگردد با انگیزهها و عوامل شرکت در جهاد آشنا گردد. او دربارهی چگونگی روآوری افراد به تندروی میگوید: قانع کردن برخی از مردم برای حضور در جهاد سالها وقت میگیرد، ولی عدهای در عرض چند دقیقه قانع میشوند، تعداد اندکی در مراکز دینی تحصیل میکنند و آنگاه تصمیم به حضور در جهاد میگیرند. گروهی هم با اینکه تا مدتی پیش در مجالس شبانه به شرابخواری مشغول بودند، میآمدند و خواستار فدا شدن در صفوف جهاد میشدند. ایمن میافزاید: همگی به نسبتهای گوناگونی خواهان شهادت و قربانی بودند؛ برخی میآمدند و میگفتند میدانی که واقعا خسته شدهایم و میخواهیم در نزدیکترین زمان ممکن به شهادت برسیم. و گروهی میگفتند خواستار شهادت هستیم، ولی میخواهیم جهنم خدا را برای دشمنان بر روی زمین ببینیم، دوست داریم بیشتر زنده باشیم تا بزرگترین جهنم موجود را برایشان مشاهده کنیم.
هنگامی که در نایروبی و دارالسلام در سال ۱۹۹۸م به سفارت آمریکا حمله شد، ایمن دین در یک مرکز آموزش نظامی در افغانستان بود. او میگوید: بسیار ناراحت شدم که همزمان ۱۲ آمریکایی و ۲۴۰ شهروند کشته شده و ۵۰۰ تن دیگر مجروح گردیدند. میافزاید: میاندیشیدم که اگر این افتتاحیهی یک جنگ باشد، هدف بعدی کجا خواهد بود؟! آرژانتین، جنوب آفریقا یا موزامبیک؟ آیا با آمریکاییها در آفریقا میجنگیم تا آنان را از خاورمیانه و شبه جزیرهی عربی طرد کنیم؟ این بیمعناست.
ایمن دین میگوید: این نخستین گام برای من به عنوان یک فرد دیندار بود تا در مشروعیت این گونه حرکات تردید نمایم. بنا بر این پرسشهایی در ذهنم میچرخید. به یاد دارم باری نزد عبدالله مهاجر؛ مفتی القاعده، رفتم و پرسیدم: من هیچ تردیدی ندارم یا چیز خاصی نیست، ولی آیا میتوانی به من بگویی دلیل شرعی حمله به سفارت دشمنان در یک جای دیگر چیست؟ آری، ولی یک واقعیت غیرقابل انکار وجود دارد که پیرامون چنین اماکنی، اهداف و جاهای دیگری هم هست که ممکن است در بمبگذاری آسیب ببینند؟!
داستان یک فتوای نادرست:
او در ادامه داستان یک فتوای نادرست را نقل میکند: فتوایی در جهان اسلام در قرن سیزدهم میلادی پخش شده بود که یورش به دشمنان را از نظر شرعی مباح میدانست، حتی اگر باعث شود تعدادی از شهروندان بیگناه کشته شوند، زیرا دشمن، ایشان را به عنوان سپر انسانی به کار گرفته است. او میافزاید: تصمیم گرفتم خودم تحقیق کنم، ولی بسیار شگفتزده شدم؛ فتوایی که پخش شده بود در اصل در پاسخ گروهی از مسلمانان در چند شهر آسیایی همانند تاشکند، سمرقند و بخارا ارائه شده بود! اصل سؤال این بود: مغولان با ما میجنگند و هر بار یک شهر را چپاول میکنند و بخشی از ساکنان شهر را ممکن است هزار یا دو هزار نفر یا بیشتر باشند با خود میبرند، سپس هنگام یورش به شهر بعدی، ایشان را مجبور میسازند تا سپر لشکر باشند و از برجها و قلعهها بالا روند، آیا جایز است ما اینگونه مسلمانان را که به اجبار سپر دشمن شدهاند و به سوی ما پیش میآیند و از برجها صعود میکنند، هدف قرار دهیم؟
آن فتوا گفته بود: آری، در چنین شرایطی که مغولان، شهروندان مسلمان را به عنوان سپر انسانی برای یورش به شهرها به کار میگیرند، جایز است، بویژه که در صورت نزدن، مغولها در حمله موفق شده و همگی شما را میکشند.
چهار سال جهاد؛ گنجینهای از اطلاعات
ایمن دین میگوید پس از دو ماه به این نتیجه رسید که چنین کاری برایش مناسب نیست و تصمیم به رفتن گرفت. لذا به کشورهای خلیج برای درمان عزیمت نمود و تصمیم گرفت دیگر برنگردد. اما خود را در چنگال سازمان اطلاعات خارجهی بریتانیا «امآی۶» دید. او میافزاید بعد از ۱۱ ماه باری دیگر به صحنهی جهاد برگشت و پس از چهار سال و دو ماه جهاد در ۱۶ دسامبر ۱۹۹۸م به لندن بازگشت تا اطلاعاتی را به دستگاههای امنیتی بدهد.
در خدمت اطلاعات انگلستان
او روایت میکند که چگونه تجربه و اطلاعات خود را در اختیار دستگاه امنیتی بریتانیا گذاشته است: پس از هفت ماه بازجویی به ایشان در تعیین بهترین برداشت از این گونه سازمانها و تشکیلات و افراد مؤثر در آنها کمک کردم. میافزاید: پس از هفت ماه بازجویی پیشنهادی با این مضمون دریافت کردم: نظرت چیست به افغانستان برگردی و در جهت اهدافمان با ما همکاری کنی؟ پاسخ بیپردهی من به آن «آری» بود. او سرانجام به افغانستان برمیگردد و اطلاعاتی را به دستگاه امنیتی انگلستان میفرستد.
میگوید: هدف اساسی من جمعآوری بیشترین اطلاعات ممکن بود، و این کار آسانی نبود، چون فقط باید به حافظهات اعتماد کنی و نمیتوانی هیچ چیز را بنویسی. همهی اطلاعات را باید در ذهن خویش ذخیره کنی و نه هیچ جای دیگری. باید با تردیدهای اخلاقی خاص خود کلنجار میرفتم و توجیهات گوناگونی برایش مییافتم. باید میاندیشیدم که دوستان گذشتهام این توجیهات را به دور خواهند افکند، چون من بسیاری از نقشهها و برنامههای ایشان را دیده بودم. به عنوان مثال، هنگامی که نیروهای القاعده نخستین سامانهی شیمیایی قابل فعالیت را در حال ساخت و ساز بودند، و با خوشحالی فراوانی از آن سخن گفته و از کردهی خود بسی شادمان بودند، من آنجا بودم. شاید بپرسی چرا گاهی از جاسوسی کردن از القاعده دچار دغدغه و تردید اخلاقی میشدم؟ پاسخ: به سبب اینگونه رفتارهایی است که از ایشان سر میزد!
اطلاعاتی دربارهی ابوحمزه و ابوقتاده
ایمن دین روایت میکند که چگونه از یک سو واعظ و ملتزم بوده و بر پیوستن به جهاد تشویق میکرده است و از آن سو برای دستگاه امنیتی بریتانیا گزارش مینوشته است. او میافزاید همواره در حال انتقال بین افغانستان و انگلستان بوده است. القاعده میپنداشت که او را در جهت اهداف خود به بریتانیا میفرستد، در حالی که در واقع برای منافع اطلاعات انگلستان کار میکرد. او از کسانی مثل بابار احمد که یک شهروند انگلیسی بود و اعتراف کرده بود که برای تروریستها کمک جمعآوری میکرده است، اطلاعات گرد میآورد. یا از کسی مثل ابوحمزه که در ایالات متحدهی آمریکا محکوم شده بود. یا ابوقتاده که یکی از دادگاههای اردن او را در پاییز گذشته از اتهامات تبرئه کرد، البته پس از یک ماجرای قضایی که از بریتانیا منتقل شد. ایمن دین در مساجد و تجمعات اسلامی به سخنرانی میپرداخت.
جاسوس فعال در تجمعات اسلامی
ایمن دین میگوید که مردم در گردهماییهای اسلامی با این تصور که یکی از افراد القاعده است، به او خوشامد میگفتند. او با همگان در مساجد سخن میگفت و ایشان را به پیوستن به القاعده تشویق میکرد. ولی میافزاید: میدانستم که باید حد و مرزها را رعایت کنم و بیش از حد تشویق نکنم و یا کلمات را با احتیاط به کار میبردم و تشویق مستقیم نمیکردم. و این امر پس از ۷/۷/۲۰۰۵م که قوانین مربوط به تشویق و تحریک سخت شد، کار بر من دشوارتر گردید.
او در باب اینکه چه بگوید و چه نگوید، میافزاید: نمیتوان از شخص خاصی بخواهی تا به القاعده بپیوندد یا از او بخواهی تا حملهی خاصی را اجرا نماید. نمیتوان خشونت بر ضد شهروندان عادی را ستایش کرد. باید خیلی با احتیاط حرکت کنی. میتوانی آنجا بنشینی و از شهادت به طور کل صحبت نمایی، بدون اینکه به صورت مستقیم از حوادث جاری حرفی بزنی. باید پیرامون سخنانی که میگویی خیلی هوشیار باشی.
نقشهی استفاده از مواد سمی
این مهرهی دستگاه امنیتی اعتراف میکند که از تشویق افراد برای رفتن به جهاد احساس گناه میکرده است، ولی بسیار شادمان است که هیچ کدام از آنان کشته نشدند. هرچند یکی از اینگونه افراد سرانجام برای مدتی طولانی به زندان افتاد، ولی ایمن دین فقط با او همکاری کرده بود و تنها عامل فرستادنش نبود. ایمن دین میگوید: او موفق شد حملههای انتحاری و انفجاری و نیز استفاده از مواد سمی بر ضد شهروندان را خنثی و منصرف کند، در عین حال که توانست نقشههایی را به دستگاه امنیتی انگلستان تحویل دهد که برای بمب گذاری در متروی نیویورک آماده شده بود. او موفق شد ایمن الظواهری؛ معاون اسامه بن لادن را از بمب گذاری منصرف کند. ایشان میخواستند از تسلیحات شیمیایی استفاده کنند، ولی ظواهری گفت نه از این مواد استفاده نکنید.
مخالفت ظواهری با حمله و بمبگذاری
مزدور اطلاعات انگلیس میافزاید: ستاد بمبگذاری از ظواهری برای اجرای حمله اجازه خواست و گفت: ما چنین تسلیحاتی داریم و چگونگی استفاده از آنها را نیز میدانیم و یاد داریم که چگونه آنها را به مقصد برسانیم. هدف ما ایستگاه متروی نیویورک است، زیرا باور داریم که سامانهی تهویه در مترو بهترین جا برای پخش گاز در مسافتی بسیار طولانی در شبکه است. ولی ظواهری گفت: نه، چنین نکنید، زیرا انتقام از چارچوب سیطره خارج میشود. اینجاسوس میافزاید: ظواهری آن را متوقف کرد، چون از پیامدها و بازتاب آن میترسید.
ایمن دین البته حاضر نشد اطلاعات بیشتری از نقشهی مذکور در اختیار بگذارد و افزود: من از این نقشهها مطلع بودم، زیرا استعداد خاصی داشتم و تظاهر کردم که میخواهم از استعدادم برای اجرای این حمله استفاده کنم.
سبب، همین بود!

نظرات